[ad_1]
الف) معنی سیاست:السیاسه القیام علی الشیء بما یصلحه، (سیاست اقدام برای سامان دادن چیزی به وسیله اموری که آن را اصلاح کند)و به قول امام خمینی (ره) که میفرمایند: سیاست این است که جامعه را ببرد و هدایت کند به آن جائی که صلاح جامعه و صلاح افراد است. ب) سیاست در نگاه ائمه:۱. عن علی ـ علیه السّلام ـ: بئس السیاسه الجوردر مسأله زمامداری به خصوص در مأموریتهای الهی چیزی مهم تر از حسن تدبیر و کاردانی برای نظم و حکومت عادلانه در میان مردم نیست. همانطور که امام علی ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: آفه الزعماء ضعف السیاسه؛ بلا و آفت حکام ضعف در سیاست و تدبیر است. بدین جهت کسی که از جانب خداوند به این سمت منصوب میشود باید بهترین سیاستمدار باشد و میتوان گفت امر سیاست یکی از مراتب نبوت است که در نصب خلافت به اوصیاء واگذار شده، و این مطلب در مورد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با لفظ سیاست ثابت است. فضیل بن یسار از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده که فرمود: … ثم فوق الیه امر الدین و الامه لیسوس عباده. خداوند کار امت را به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ واگذار نمود تا متکفل سیاست امت باشد. در مورد سیاست ائمه ـ علیهم السّلام ـ بیشترین روایات راجع به امام علی ـ علیه السّلام ـ است و این بعلت خلافت چهارساله ایشان میباشد که در ذیل به چند نمونه آن اشاره میکنیم.۱. علامه مجلسی: انه کان شدید السیاسه ـ امام دارای سیاست قوی بودند ـ همچنین از امام نقل میکند که فرمودند: اگر دین و تقوی نبود زیرک ترین فرد عرب بودم. ۲. ابن ابی الحدید معتزلی: برخی میپندارند عمر و معاویه از علی سیاستمدارتر بودند… سیاست و تدبیر امام ـ علیه السّلام ـ یله و رها نبود و بر اساس شریعت بوده و از حدود آن █████ نمیکرد. در کنار این مطالب میتوان نامه امام به مالک اشتر را به تعبیری سیاستنامه کامل اسلامی دانست. همه ائمه سیاستمدار به این معنی بودهاند و در زیارت جامعه کبیره هم وارد شده است که: انتم ساسه العباد، شما (ائمه)سیاستمدارترین افراد میباشید و اینکه الامام عارف بالسیاسه یعنی امام سیاست را از همه بهتر میشناسد. اندیشه و دیدگاه سیاسی امام نسبت به حکومت چونان پدر گرامی شان بود یعنی حکومت را حق مسلم خویش میدانستند ولی معاویه با ایجاد آشوب به حق حاکمیت امام متعرض شدند و امام ناچار به صلح شد اگر امام حکومت را حق خویش نمیدانست هرگز با عنوان صلح و پیمان با معاویه بر سر میز مذاکره نمینشست. اما مشکلات دوره امامت و حکومت آن حضرت که فراوان بود زمینه را فقط برای صلح مساعد نمود و حضرت چارهای جز صلح نداشت تا اندک یاران مخلص و شیعیان در امان بمانند. مشکلات دوران امامت آن حضرتشاید بهتر باشد اولاً ماجرای صلح را از زبان خود امام ـ علیه السّلام ـ بشنویم، سلیم بن قیس در کتاب اسرار آل محمد میگوید: پس از صلح روزی امام بر منبر قرار گرفتند و فرمودند: … ای مردم، معاویه خیال میکند من او را برای خلافت سزاوار میدانم و برای خود صلاحیتی در آن نمیبینم. معاویه خیال خامی کرده است، من در کتاب خدا و بر لسان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیشتر از مردم بر آنان اختیار دارم… امام در ادامه کلامش فرمود: پیامبر هم از قومش به غار فرار کرد در حالی که آنان را به سوی خدا فرا میخواند. اگر یارانی بر علیه آنان مییافت از آنان فرار نمیکرد. من نیز اگر یارانی مییافتم با معاویه بیعت نمیکردم … در مورد علت مجبور شدن امام ـ علیه السّلام ـ به پذیرفتن صلح نگاهی میاندازیم به کتب معتبر و قدیمی تاریخ.۱. تاریخ یعقوبیمعاویه یک میلیون درهم برای عبیدالله بن عباس فرستاد و او با ۸۰۰۰ سرباز به معاویه ملحق شد و پنهانی کسانی را میان لشگر امام میفرستاد که شایعه میکردند امام با معاویه صلح نموده و پیشنهاد او را پذیرفته است. معاویه مغیره بن شعبه و عبدالله بن عامر بن کریز و عبدالرحمن بن ام حکم را نزد حسن ـ علیه السّلام ـ فرستاد هنگامی که در مدائن در خیمه گاه خویش بود بر او وارد شدند و هنگامی که از نزد او بیرون رفتند میگفتند خدا به وسیله پسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خونها را حفظ کرد و فتنه را آرام ساخت و او پیشنهاد صلح را پذیرفت. پس لشکر بهم خورد و مردم در راستگویی آنان شک نداشتند، پس بر حسن هجوم آوردند و خیمه هایش را غارت کردند… جراح بن سنان اسدی با خنجری ران او را مجروح نمود. حسن ـ علیه السّلام ـ سخت بیمار شد و یارانش از گرد او پراکنده شدند و چون دید نیرو و یاوری ندارد، با معاویه صلح نمود.» ۲. ابو حنیفه دینوری در اخبار الطوالمعاویه برای جنگ به انبار لشکر کشید و امام هم به ساباط و در آنجا چون در لشکر خود عدم میل به جنگ را مشاهده نمود در خطبهای به ایشان فرمود: اکنون میبینم که بیشتر شما از جنگ خودداری میکنید و در پیکار سستی میکنید و معتقد نیستم کاری را که دوست ندارید به شما تحمیل کنم. کسانی که عقیده خوارج را داشتند گفتند حسن نیز مانند پدرش کافر شده است پس به خیمه آن حضرت حمله برده آن را غارت نمودند و حتی سجاده اش را نیز از زیر پایش کشیدند. تا اینکه افراد قبیله همدان و ربیعه امام را از شر آنان دور نگاه داشتند… پس از بهبودی امام در مدائن، وقتی دوباره برای پیکار آماده شد، عبدالله بن عامر ندا داد: ای مردم من جنگ را برای شما مصلحت نمیبینم. من مقدمه سپاه معاویه میباشم و او با سپاه خود در انبار میباشد به حسن سلام برسانید و بگویید تو را به خدا سوگند میدهم جان خود و سپاهت را حفظ بفرما چون مردم این سخنان را شنیدند از یاری دست کشیدند و جنگ را ناخوش دانستند و… ۳. شیخ مفیدپس از اینکه عبیدالله بن عباس به معاویه پیوست و قیس بن سعد ماجرا را برای امام نوشت بینش امام نسبت به سستی لشکر و غیر قابل اعتماد بودن آنان بیشتر شد چون قبل از آن نیز کارهایی مانند سب و تکفیر امام و هدر دانستن خون ایشان و غارت اموال ایشان را انجام داده بودند و کسی از اصحاب ایشان که از حیله او در امان باشند بر ایشان نماند مگر اندک مردانی از شیعیان او و پدرش که توانایی مقابله با لشکر معاویه را نداشتند… معاویه پیشنهاد صلح به امام داد و به همراه آن نامههای لشکریان امام که به معاویه نوشته بودند و وعده یاری او و حتی دستگیر نمودن امام را داده بودند را، برای امام فرستاد. و ایشان مجبور به پذیرش صلح گردیدند. تحلیلگران و تاریخ نویسان معاصر نیز علاوه بر اینکه این مطالب را از کتب تاریخی نقل نمودهاند بینظمیهای لشکر امام ـ علیه السّلام ـ را بیان داشتهاند.علل بینظمی و عدم اطاعت لشکریان از امام۱. اختلافات حزبی، در لشکر امام دو حزب عمده وجود داشت.اول: خوارج که نه معاویه و نه امام را خلیفه نمیدانستند، ولی با حذف امام هم موافق بودند که در کتب فوق هم حضور آنان درلشکر و حمله آنان به خیمههای امام مشهود است. آنها در مقابل معاویه و برای از بین بردن او وارد لشکر امام شدند. لذا وقتی دیدند پیروزی معاویه قطعی است تصمیم گرفتند حضرت را ترور کنند.دوم: حزب اموی یا طرفداران معاویه و همانان که سرکردگان فتنه در جنگ صفین و ماجرای حکمیت و اجبار امام بر پذیرش ابوموسی اشعری بعنوان حکم و… بودند مانند اشعث بن قیس، عمرو بن حریث، عمر بن سعد، حجار بن ابجر و…۲. خستگی از جنگ به دو علت، اول جنگهای پیاپی دوران امام علی ـ علیه السّلام ـ و دوم اینکه میدانستند طرف مقابل مسلمان است و در صورت پیروزی امام آنها را از غنائم محروم مینماید.۳. رشوههای معاویه که سران قبائل را بخود جلب میکرد و افراد آن قبیله هم به تبع بزرگان خود از امام جدا میشدند.۴. خیانت فرمانده سپاه امام عبیدا لله بن عباس شایعاتی در مورد کشته شدن بزرگان سپاه امام مانند قیس بن سعد و یا شایعه صلح امام قبل از پذیرش صلح باعث شد لشکر سُست شود و افراد کودتاه فکر و سُست ایمان در صدد ضربه زدن به حضرت برآیند.۵. پیشنهاد صلح از طرف معاویه که بسیاری را بر سر دو راهی اعتقادی قرار داد. اما در مورد پدید آمدن نظریه دوم شاید بدین جهت به این نظریه روی آوردند که پس از ماجرای صلح چند تن از بزرگان شیعه مانند حجر بن عدی و عدی بن حاتم و مسیب بن نجبه و سلیمان بن صرد خزاعی نزد امام آمده و ناراحتی خود را از صلح ابراز داشته و حتی امام را مذل المؤمنین خواندند که امام با بیانات خویش آنان را از علل واقعی پذیرش صلح آگاه ساخت. آنها اشتباه میکردند و دلیل آن هم، همصدایی دشمنان امامت مانند سفیان بن ابی لیلی خارجی وعبدالله بن زبیر با ایشان میباشد. یاران صدیق امام پس از توضیحات حضرت در ارادت خود ثابت قدم ماندند و به امام وفادار بودند.استراتژی امام ـ علیه السّلام ـ چنین بود که با فداکاری ده سال بار سنگین تهمتها و ناسزای دوستان و جنایت دشمنان را بدوش کشید تا توانست با تدبیر نقاب نفاق وبی اعتقادی به احکام اسلام را از چهره معاویه و خاندان بنی امیه کنار زده و کار را برای انقلاب خونین امام حسین ـ علیه السّلام ـ آماده کند. صلح حضرت نوعی قیام علیه نفاق بود که پس از سالها این حقیقت برای همه امت اسلام روشن شد .مشکلات امام در آن زمان به قدری بود که ایشان راهی جز پذیرش صلح نداشتند و در صورت انتخاب راهی دیگر موجب از بین رفتن اسلام راستین و ریخته شدن خون شیعیان شده و زمینه قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز فراهم میشد.نتیجه :امام حسن (ع) با همه مشکلات زمان هیچگاه حکومت نامشروع معاویه را به حقانیت نشناخت ؛ بلکه مشی حضرت مبارزه و نپذیرفتن مشروعیت او بود واین سیاست حضرت بعد از صلح بیشتر برای همگان مشخص شد و معاویه بر خلاف آیات قرآن که همه مومنان را بر وفای به عهد خصوصا در مسائل سیاسی امر فرموده است عمل نمود و چهره نفاق او بلکه غیر مسلمان او بر بسیاری روشن گردید ؛ براساس نظر برخی از علمای بزرگ اهل سنت همانند احمد حنبل برای همگان روشن شد واین خود یکی از دست آوردهای صلح امام حسن (ع) می تواند باشد که راه اصلی دین را با روش وراه امویان جدا نمود و حقانیت راه اهل بیت را روشن نمود چنانکه در قیام امام حسین (ع) و رفتار های امیر مومنان (ع) با معاویه همین موضوع روشن شد ؛
[ad_2]